از پیج ما در اینستاگرام دیدن فرمایید

شعر و ادب

 

 شعر و ادب

.”قصد شاعر تنها این است که سر به درون افلاک برد، این منطق دان است که در پی فروبردن افلاک در سر خود است و سر اوست که از هم می پاشد”

جی کی چسترسون

شعر هم مثل هنرهای دیگر زمانی پدیدار میشود که از بشر ناامید شده ای. از میزان فهم آدمها ناامید شده ای و از این جهان. شعر آواز رستاخیز خرد بشری است شاید مدح و و ستایش و شاید هم توهینی باشد به تفکرات رایج زمانه پوشیده در لباس ادبیات تا تلنگری باشد به  قامت دانایی و یا برعکس جهل بشر. آنجا که ناتوان و نادان از غرش شاعرکه دانایی توانمند است به وحشت می افتد از آن رو که نیروی دریافت این هجمه ازهیبت و شکوه و زیبایی  را ندارد، سپس آنان را بایستی با نسیمی آرام پیمانه ای از مفهوم زندگی چشانید. هرچند باز شاید نفهمند. بیاییم این نسیم زیبا را تشبیه به همان شعر کنیم.

بسیاری متفکرین اعم از شعرا جهان ذهن خود را بر مرکب شعر سوار میکنند و بسوی توهم گاه عالم میفرستند. اینان همانند که از بشر ناامید شده اند و از جهلشان به ستوه آمده اند. زبانی شیرین دارند و آوازی رستاخیز. چرا به جهان زیبای ذهن آنها سرک نکشیم؟

ارزش نفس را خوک چه داند که چیست؟

آدمی بهر تفکر غرق در درمانده گیست.

زبان »